. اماماين نظريه را صريح و آشكار مردود ميشمارد. امام بر اين عقيده است كه اگر يك مذهب صحيح وسالم برقواي حكومتي مراقبت ونظارت داشته باشد بسياري از مشكلهاي دنيوي واخروي انسانها را حلخواهد نمود زيرا علّت اين مشكلها همانا ثمره كوشش ظالمانهاي است كه از طرف عمال حكومتي كه خود را عقل اصيل ميدانند بوجود ميآيد درصورتيكه عقل خالق عالم بهتر از هر كسيميداند كه سرشت وطبيعت انسانها بهچه قوانيني نيازمندند.
بر ايناساس امام قسمت عمده مطالب جلسات اوّل درس((ولايت فقيه)) خود، كه دركتاب حكومت اسلامي منعكسشدهاست، را اختصاص به حمله به افرادي قرار داد كه دين را از سياست جدا ميخواستند و تبليغ ميكردند و در ضمن اين دروس و فصول همه آن تناقضات وضعفها كه در انديشه((سكولاريستي)) منتسب به تشيّع هست را فاش نموده و در ردّ آنها چنين استدلال نمود كه مجموعه قانون براي اصلاح جامعه كافي نيست، براي اينكه قانون مايه اصلاح و سعادت بشربشود به قوه اجرائيه و مجرينيازمند است و درست به همين خاطراست كهخداوند متعال در كنار فرستادن مجموعهاي از قوانين يك دستگاه اجرائي و اداري نيز مقرر نمودهاست: در صدر اسلام رسول اكرم (ص) در رأس تشكيلات اجرائي و اداري جامعه مسلمانان قرارداشت. پساز پيامبر اسلام ائمه اطهار هم مقام بيان تشريحِ عقايد واحكام را برعهده داشتند و هم اجراي احكام وبرپائي نظام سياسي اسلام درجامعه اسلامي وهم بسط عقايد و نظامهاي اسلامي در ميانملل مختلف جهان.
بنابراين بهعقيده امام تصور نادرستي كه از اسلام دراذهان عموم بوجود آورده بودند و شكل ناقصي كه از اسلام در حوزههاي علميه عرضه ميشد براي اينهدف بود كه خاصيت انقلابي وحياتي اسلام را ازآن بگيرند و نگذارند مسلمانان دركوشش و جنبش و نهضت باشند، آزاديخواه باشند، دنبال اجراي احكام اسلام باشند و در اين راستا حكومتي به وجود آورند كه سعادتشان را تأمين كند و چنان زندگياي را سامان بخشند كه در شأن انسانها باشد. مثلاً برخي تبليغ ميكردند كه اسلام دين جامعي نيست، دين زندگي نيست براي جامعه نظام و قوانين ندارد طرز حكومت و قوانين حكومتي نياورده است اسلام فقط داراي احكام عبادي فردي است البته مطالب اخلاقي هم دارد امّا در مورد زندگي واداره جامعه چيزی ندارد امّا از نظر امام نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادي آن از نسبت صد به يك هم بيشتر است از يكدوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام را در بردارد، سهچهار كتاب مربوط به عبادات و وظايف انسان نسبت به پروردگار است مقداري ازاحكام هم مربوط به اخلاقيات است، بقيه همه مربوط بهاجتماعيات، اقتصاديات، حقوق سياست و تدبير جامعهاست.
امام در اين موارد نظرش اينستكه مسئله ناديده گرفتن ابعاد سياسيـ اجتماعيـ اقتصادياسلام ناشي از اين ديدگاه است كه در يك اجتماع سياسي دو نهاد كاملاً متضاد يعني دولت و مذهب وجود دارند كه بايد از يكديگر جدا باشند و در يكديگر ادغام و تركيب نشوند. بنابراين تجويز وي براي حلّ آن اينستكه بايد فعاليت هر دونهاد در يكديگر ادغام شود همانطور كه در زمان صدر اسلام و زمان حضرتعلي(ع) چنين بودهاست. اين اعتقاد «امام» را بر آن داشت كه بكوشد تا قلمرو فعاليت يك حكومت ديني و سياست ديني را ترسيم نمايد يعني دولت را بدينگونه ببيند كه بايد نهادي باشد كه دنياي مردم را چنان بسازد كه آخرت آنها نيز تأمينشود.
فصل الخطاب اين مبحث را، اين مفهوم استنباط از آثار امام ميدانيم كه جوهره انديشه سياسي او است:
اسلام دين سياست است(با تمام شئوني كه سياست دارد). اين نكته براي هركس كه كمترين تدبّري دراحكام حكومتي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي اسلام بكند آشكار ميگردد پس هر كه را گمان بر اين برود كه دين از سياست جدا است نه دين را شناخته است ونه سياست را.
نظرات شما عزیزان: